بریدهای از کتاب قاتلان بدون چهره اثر هنینگ مانکل
1403/4/4
صفحۀ 151
سنگها او را به تنها بودن و آرامش درونى دعوت مىكردند. روى يكى از سنگها نشست و به دريا نگاه كرد. او هيچ وقت حالتى فيلسوفانه نداشت؛ هيچ گاه احساس نكرده بود مىخواهد درون خودش برود.
سنگها او را به تنها بودن و آرامش درونى دعوت مىكردند. روى يكى از سنگها نشست و به دريا نگاه كرد. او هيچ وقت حالتى فيلسوفانه نداشت؛ هيچ گاه احساس نكرده بود مىخواهد درون خودش برود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.