بریده‌ای از کتاب رقیب های ازلی اثر ربکا راس

mobina

mobina

2 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 93

"و این چه حسی رو درونت ایجاد می‌کنه؟ چطور توصیفش می‌کنی؟" "مثل پوشیدن کفشیه که زیادی برات کوچیکه. با هر قدم متوجهش می‌شی. مثل تاول روی پاشنه‌ی پا. مثل یه تیکه یخ توی سینه‌ات که هیچ‌وقت آب نمی‌شه. مثل وقتی که فقط چند ساعت می‌تونی بخوابی، چون همش توی این فکری که اونا کجا هستن و تموم نگرانی‌هات راه به رویاهات باز می‌کنن. فکر اینکه زنده‌ان؟ زخمی شدن؟ مریضن؟ بعضی روزها آرزو می‌کنی که کاش می‌تونستی به هر قیمتی که شده جات رو باهاشون عوض کنی. فقط برای اینکه ذهنت با علم بر اینکه جاشون امنه آروم بگیره."

"و این چه حسی رو درونت ایجاد می‌کنه؟ چطور توصیفش می‌کنی؟" "مثل پوشیدن کفشیه که زیادی برات کوچیکه. با هر قدم متوجهش می‌شی. مثل تاول روی پاشنه‌ی پا. مثل یه تیکه یخ توی سینه‌ات که هیچ‌وقت آب نمی‌شه. مثل وقتی که فقط چند ساعت می‌تونی بخوابی، چون همش توی این فکری که اونا کجا هستن و تموم نگرانی‌هات راه به رویاهات باز می‌کنن. فکر اینکه زنده‌ان؟ زخمی شدن؟ مریضن؟ بعضی روزها آرزو می‌کنی که کاش می‌تونستی به هر قیمتی که شده جات رو باهاشون عوض کنی. فقط برای اینکه ذهنت با علم بر اینکه جاشون امنه آروم بگیره."

42

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.