بریدهای از کتاب آخرین گرگ اثر لاسلو کراسناهورکایی
1404/1/1
صفحۀ 27
آخر واقعا او چطور میتوانست برایشان توضیح دهد که انگار همیشه خدا چیزی روی شانههایش سنگینی میکند، چطور میتوانست توضیح دهد که مدتهاست کلا مفهوم تفکر را بوسیده و کنار گذاشته، چطور آن دوران آگاهیاش را توضیح دهد، دورانی که کشف کرد جورِ بهخصوصی که چیزها وجود دارند و درک ما از وجودشان در حقیقت چیزی نیست جز یادآوری ناتوانی ما از فهم بیهودگیشان و با این وضع فقط خدا باید به داد به اصطلاح متفکران برسد تا خل نشوند، و دقیقا به همین دلیل بود که او دیگر "فکر" نمیکرد، خودش را تربیت کرده بودکه دیگر فکر نکند.
آخر واقعا او چطور میتوانست برایشان توضیح دهد که انگار همیشه خدا چیزی روی شانههایش سنگینی میکند، چطور میتوانست توضیح دهد که مدتهاست کلا مفهوم تفکر را بوسیده و کنار گذاشته، چطور آن دوران آگاهیاش را توضیح دهد، دورانی که کشف کرد جورِ بهخصوصی که چیزها وجود دارند و درک ما از وجودشان در حقیقت چیزی نیست جز یادآوری ناتوانی ما از فهم بیهودگیشان و با این وضع فقط خدا باید به داد به اصطلاح متفکران برسد تا خل نشوند، و دقیقا به همین دلیل بود که او دیگر "فکر" نمیکرد، خودش را تربیت کرده بودکه دیگر فکر نکند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.