بریدهای از کتاب دیدار در پاریس: خاطرات دکتر حسن حبیبی و خانم شفیقه رهیده اثر پدرام الوندی
11 ساعت پیش
صفحۀ 38
در همین ماهی که ایشان (مصطفی چمران) شهید شد، خرداد، جلسهای خدمت امام داشتیم. وقتی بیرون آمدم، دیدم چمران آنجا ایستاده و منتظر است که خدمت امام برود. [بنا به بعضی خاطرات دیگر، شهید چمران را اواخر به بیت امام راه نمیدادند یا به سختی میتوانست وقت ملاقات بگیرد] یک هفته قبل از شهادتش بود. احوالپرسی کردم. خیلی اظهار خستگی کرد و اظهار ناراحتی از این که اینجا خیلی وضع بدی هست. گفتم تو که همیشه توکل داشتی. گفت الان هم توکل دارم. ولی تو پرسیدی که اوضاع چطور است، میگویم خستهام. این هم آخرین ملاقات ما بود که یک هفته قبل از شهادتش بود. رفته بود پهلوی امام و بعد رفته بود جبهه و در جبهه شهید شده بود. مصاحبهکننده: خستگی ایشان از فرد خاصی بود یا عوامل دیگری داشت؟ نه. بیشتر به خاطر جنگ بود. آن موقع تمام فکر و ذکر چمران جنگ بود. کمکش نمیکردند. [نهتنها کمکش نمیکردند که روایت آزارها و جفاهایی که در حق چمران شد، یکی داستانی است پرآب چشم.]
در همین ماهی که ایشان (مصطفی چمران) شهید شد، خرداد، جلسهای خدمت امام داشتیم. وقتی بیرون آمدم، دیدم چمران آنجا ایستاده و منتظر است که خدمت امام برود. [بنا به بعضی خاطرات دیگر، شهید چمران را اواخر به بیت امام راه نمیدادند یا به سختی میتوانست وقت ملاقات بگیرد] یک هفته قبل از شهادتش بود. احوالپرسی کردم. خیلی اظهار خستگی کرد و اظهار ناراحتی از این که اینجا خیلی وضع بدی هست. گفتم تو که همیشه توکل داشتی. گفت الان هم توکل دارم. ولی تو پرسیدی که اوضاع چطور است، میگویم خستهام. این هم آخرین ملاقات ما بود که یک هفته قبل از شهادتش بود. رفته بود پهلوی امام و بعد رفته بود جبهه و در جبهه شهید شده بود. مصاحبهکننده: خستگی ایشان از فرد خاصی بود یا عوامل دیگری داشت؟ نه. بیشتر به خاطر جنگ بود. آن موقع تمام فکر و ذکر چمران جنگ بود. کمکش نمیکردند. [نهتنها کمکش نمیکردند که روایت آزارها و جفاهایی که در حق چمران شد، یکی داستانی است پرآب چشم.]
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.