بریدهای از کتاب نفرین بال سوخته: رویای رهایی اثر زهرا افشار
2 روز پیش
صفحۀ 75
《این انتهای آرزوهات بود برادر؟》 کیاراد کانلا مبهوت مانده بود. رایان در سرش با تمسخر ادامه داد:《رگباروز زیبامون و مادر و پدرمون رو رها کردی... که تهش به اینجا برسی؟ چه پایان باشکوهی برای آرزوهات رقم زدی!》
《این انتهای آرزوهات بود برادر؟》 کیاراد کانلا مبهوت مانده بود. رایان در سرش با تمسخر ادامه داد:《رگباروز زیبامون و مادر و پدرمون رو رها کردی... که تهش به اینجا برسی؟ چه پایان باشکوهی برای آرزوهات رقم زدی!》
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.