بریدۀ کتاب
1402/8/15
صفحۀ 15
بالاخره هم وقتی حواسش سر جایش آمد ، به خانواده اش گفت که غصه نخورند ، بعد از مرگش ، برادرش رالف از آن ها نگهداری خواهد کرد. سپس با مهربانی لبخندی به خانواده اش زد و صورتش را برگرداند و گفت حالا دیگر می تواند راحت بخوابد.
بالاخره هم وقتی حواسش سر جایش آمد ، به خانواده اش گفت که غصه نخورند ، بعد از مرگش ، برادرش رالف از آن ها نگهداری خواهد کرد. سپس با مهربانی لبخندی به خانواده اش زد و صورتش را برگرداند و گفت حالا دیگر می تواند راحت بخوابد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.