بریدهای از کتاب جان شیفته (جلد 1 - 2) اثر رومن رولان
1402/12/10
صفحۀ 517
-هیچ تاسفی نداری؟ -هیچ - نه آنچه کردهای و نه آنچه نکردهای؟ -هیچ. ای جان فریبکار! تو در کمین افسوس من بودی! زحمت بیهودهای به خود دادهای! من همه چیز را میپذیرم، همه آنچه داشتهام، و همه آنچه نداشتهام، همگی نصیبم، از عاقلانه و دیوانهوار. همه حقیقی بود، خواه عاقلانه و خواه دیوانهوار. آدمی اشتباه میکند، این قاعدهی زندگی است... ولی دوست داشتن هرگز یکسره اشتباه نیست... با آن که سال عمرم بالا میرود، قلبی بیچین و چروک دارم... و قلبم با همه رنجی که برده است، خوشبخت است که دوست داشته است...
-هیچ تاسفی نداری؟ -هیچ - نه آنچه کردهای و نه آنچه نکردهای؟ -هیچ. ای جان فریبکار! تو در کمین افسوس من بودی! زحمت بیهودهای به خود دادهای! من همه چیز را میپذیرم، همه آنچه داشتهام، و همه آنچه نداشتهام، همگی نصیبم، از عاقلانه و دیوانهوار. همه حقیقی بود، خواه عاقلانه و خواه دیوانهوار. آدمی اشتباه میکند، این قاعدهی زندگی است... ولی دوست داشتن هرگز یکسره اشتباه نیست... با آن که سال عمرم بالا میرود، قلبی بیچین و چروک دارم... و قلبم با همه رنجی که برده است، خوشبخت است که دوست داشته است...
4
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.