بریده‌ای از کتاب معبد زیرزمینی اثر معصومه میرابوطالبی

Jupiter

Jupiter

1403/11/15

بریدۀ کتاب

صفحۀ 21

چرا این خاک دست از سر من بر نمی‌داشت؟ اگر این خاک هوس نکرده بود بابایم را درسته قورت بدهد، من الآن هیچ کاری به دایی نداشتم. شاید خود بابا حرف صدیقه را با دایی پیش می‌کشید. بابا حتما به من می‌گفت: «آقاالیاس.» امان از دست خاک... سیرمانی هم ندارد. یک روزی درسته من را هم قورت می‌دهد، طوری که هیچ ردی از من باقی نماند. این خاک کی را قورت نداده...؟

چرا این خاک دست از سر من بر نمی‌داشت؟ اگر این خاک هوس نکرده بود بابایم را درسته قورت بدهد، من الآن هیچ کاری به دایی نداشتم. شاید خود بابا حرف صدیقه را با دایی پیش می‌کشید. بابا حتما به من می‌گفت: «آقاالیاس.» امان از دست خاک... سیرمانی هم ندارد. یک روزی درسته من را هم قورت می‌دهد، طوری که هیچ ردی از من باقی نماند. این خاک کی را قورت نداده...؟

6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.