بریده‌ای از کتاب دیار اجدادی اثر فرناندو آرامبورو

بریدۀ کتاب

صفحۀ 304

مدتی بعد پلیسی را در بلوار دونوستیا با مولوتف زد .فرقی نداشت پلیس باشند یا گارد مدنی ،پای یارو آتش گرفت و جزغاله شد. خوشبختانه دوستانش خیلی سریع عمل کردند و جلوی فاجعه را گرفتند. _خوشه ماری نمی فهمید پشت اون یونیفرم هم یه آدمه که داره نون در میآره و شاید زن و بچه داشته باشه جرئت نمیکردم چیزی بهش بگم ولی از نظر من هر کس بگه یارو فقط به خاطر یونیفرمش آدم نیست، خطرناکه تازه روز بعدش هم کفری بود میگفت چرا قضیه پای پلیسه رو توی روزنامه ها ننوشته‌ان. دوستان دارو دسته اش او را برای شام دعوت کردند و این جایزه کسی بود که پلیسی را سوزانده باشد.

مدتی بعد پلیسی را در بلوار دونوستیا با مولوتف زد .فرقی نداشت پلیس باشند یا گارد مدنی ،پای یارو آتش گرفت و جزغاله شد. خوشبختانه دوستانش خیلی سریع عمل کردند و جلوی فاجعه را گرفتند. _خوشه ماری نمی فهمید پشت اون یونیفرم هم یه آدمه که داره نون در میآره و شاید زن و بچه داشته باشه جرئت نمیکردم چیزی بهش بگم ولی از نظر من هر کس بگه یارو فقط به خاطر یونیفرمش آدم نیست، خطرناکه تازه روز بعدش هم کفری بود میگفت چرا قضیه پای پلیسه رو توی روزنامه ها ننوشته‌ان. دوستان دارو دسته اش او را برای شام دعوت کردند و این جایزه کسی بود که پلیسی را سوزانده باشد.

109

13

(0/1000)

نظرات

چه آشنا
1

4

ملیح لبخندینگ:) 

3