بریدهای از کتاب گزیده شعر محمد شمس لنگرودی اثر فاطمه سالاروند
1404/5/6
صفحۀ 66
آرام باش عزیز من آرام باش حکایت دریاست زندگی گاهی درخشش آفتاب برق و بوی نمک ترشح شادمانی گاهی هم فرو میرویم چشمهایمان را میبندیم همه جا تاریکی است... آرام باش عزیز من آرام باش دوباره سر از آب بیرون میآوریم و تلألؤ آفتاب را میبینیم..
آرام باش عزیز من آرام باش حکایت دریاست زندگی گاهی درخشش آفتاب برق و بوی نمک ترشح شادمانی گاهی هم فرو میرویم چشمهایمان را میبندیم همه جا تاریکی است... آرام باش عزیز من آرام باش دوباره سر از آب بیرون میآوریم و تلألؤ آفتاب را میبینیم..
(0/1000)
azardokht
1404/5/6
3