بریدهای از کتاب آتش بدون دود: واقعیتهای پر خون اثر نادر ابراهیمی
1403/10/4
صفحۀ 139
هر پزشکی که به بیمارش وعده ی مرگ بدهد، خودْ بیماری ست که به طبیبی محتاج است. مرگ، در گُستره ی اقتدارِ طبیعت است نه طبیب؛ مگر آنکه طبیب، جانی هم باشد. از مرگْ سخن گفتن، اصولاً جُزو تعهّدات و مسئولیّت های پزشکان نیست. بی قیدی و بی عاطفگی ست که برخی از طبیبان را وامی دارد پا از محدوده ی وظائفِ خود بیرون بگذارند و خود را خلاص کنند. به پزشکْ چه مربوط است که کسی، عاقبت، به دلیلی، میمیرد یا نمیمیرد، زود میمیرد یا دیر. طبيب، وظیفه اش ،کارش، مسئولیّتش، خدمت به دردمندان است و شفادادنِ ایشان نه موعدِ مرگ را مقرّر کردن و بخشی از وظائفِ عزراییل را برعهده گرفتن.
هر پزشکی که به بیمارش وعده ی مرگ بدهد، خودْ بیماری ست که به طبیبی محتاج است. مرگ، در گُستره ی اقتدارِ طبیعت است نه طبیب؛ مگر آنکه طبیب، جانی هم باشد. از مرگْ سخن گفتن، اصولاً جُزو تعهّدات و مسئولیّت های پزشکان نیست. بی قیدی و بی عاطفگی ست که برخی از طبیبان را وامی دارد پا از محدوده ی وظائفِ خود بیرون بگذارند و خود را خلاص کنند. به پزشکْ چه مربوط است که کسی، عاقبت، به دلیلی، میمیرد یا نمیمیرد، زود میمیرد یا دیر. طبيب، وظیفه اش ،کارش، مسئولیّتش، خدمت به دردمندان است و شفادادنِ ایشان نه موعدِ مرگ را مقرّر کردن و بخشی از وظائفِ عزراییل را برعهده گرفتن.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.