بریدهای از کتاب آنی شرلی در ویندی پاپلرز اثر لوسی مود مونتگمری
1404/1/14
صفحۀ 255
ناگهان مردی وارد خانه شد. الیزابت یکلحظه وحشت کرد. آیا او یک کولی بود؟ او تا آن زمان کولی ندیده بود، ولی تصور میکرد آنها شکل دیگری باشند. حتما همینطور بود... ولی الیزابت در یکلحظه احساس کرد دوست داشت توسط این مرد ربوده شود. چشم های فندقی، موهای قهوهای موحدار، چانه مستطیلی و لبخند او به دلش نشسته بود. بله، او داشت لبخند میزد....
ناگهان مردی وارد خانه شد. الیزابت یکلحظه وحشت کرد. آیا او یک کولی بود؟ او تا آن زمان کولی ندیده بود، ولی تصور میکرد آنها شکل دیگری باشند. حتما همینطور بود... ولی الیزابت در یکلحظه احساس کرد دوست داشت توسط این مرد ربوده شود. چشم های فندقی، موهای قهوهای موحدار، چانه مستطیلی و لبخند او به دلش نشسته بود. بله، او داشت لبخند میزد....
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.