بریده‌ای از کتاب سقوط مرگبار: باران سیاه اثر معین فرد

وایولت

وایولت

5 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 339

《با این که هیچ پرونده ی مشکل سازی نداری؛ اما بیش از اندازه میدونی آقای کرادن. این خوب نیست.》 چشمان مشکی اش از شرارت صحبت می.کند.《کسی که زیاد می‌دونه، همیشه سرش در خطره! چرا توی تمام ربات‌ها تو طرز فکر متفاوتی داری؟》 《چون مخلوق نباید همنشین خالق باشه وگرنه همه چی رو یاد می گیره.》 《خودت میدونی آخر کارت چیه، پس سختش نکن.》

《با این که هیچ پرونده ی مشکل سازی نداری؛ اما بیش از اندازه میدونی آقای کرادن. این خوب نیست.》 چشمان مشکی اش از شرارت صحبت می.کند.《کسی که زیاد می‌دونه، همیشه سرش در خطره! چرا توی تمام ربات‌ها تو طرز فکر متفاوتی داری؟》 《چون مخلوق نباید همنشین خالق باشه وگرنه همه چی رو یاد می گیره.》 《خودت میدونی آخر کارت چیه، پس سختش نکن.》

85

18

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.