بریده‌ای از کتاب فاجعه اثر جلال ملکشا

بریدۀ کتاب

صفحۀ 111

هیوا گفت:《راه من خیلی دور است. باید بروم. راستی نامت چیست؟》 مرد زشت گفت: چطور مرا نمیشناسی، اسم من 《تردید》است.

هیوا گفت:《راه من خیلی دور است. باید بروم. راستی نامت چیست؟》 مرد زشت گفت: چطور مرا نمیشناسی، اسم من 《تردید》است.

9

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.