بریدهای از کتاب فاجعه اثر جلال ملکشا
1403/4/6
صفحۀ 111
هیوا گفت:《راه من خیلی دور است. باید بروم. راستی نامت چیست؟》 مرد زشت گفت: چطور مرا نمیشناسی، اسم من 《تردید》است.
هیوا گفت:《راه من خیلی دور است. باید بروم. راستی نامت چیست؟》 مرد زشت گفت: چطور مرا نمیشناسی، اسم من 《تردید》است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.