بریدۀ کتاب

حماسه کاوه: خاطرات و زندگی نامه سردار شهید محمود کاوه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 185

بعدها آقا راجع به ملاقات آن روزشان با محمود می‌گفتند: «من دیدم دستش متورّم است. بنده نسبت به این کسانی که دست‌هاشون آسیب دیده یک حساسیتی دارم؛ فوری می‌پرسم: «دستت درد می‌کنه؟» پرسیدم: «دستت درد می‌کنه؟» گفت که: «نه.» بعد من اطلاع پیدا کردم؛ برادرهایی که اونجا بودند، برادرهای مشهدی‌ای که اونجا هستند گفتند: «دستش شدید درد می‌کنه.» این همه درد را کتمان می‌کرد و نمی‌گفت؛ که این مستحب است که انسان حتی المقدور درد رو کتمان کنه و به دیگران نگه. یک چنین حالت خودسازی ایشون داشت.»

بعدها آقا راجع به ملاقات آن روزشان با محمود می‌گفتند: «من دیدم دستش متورّم است. بنده نسبت به این کسانی که دست‌هاشون آسیب دیده یک حساسیتی دارم؛ فوری می‌پرسم: «دستت درد می‌کنه؟» پرسیدم: «دستت درد می‌کنه؟» گفت که: «نه.» بعد من اطلاع پیدا کردم؛ برادرهایی که اونجا بودند، برادرهای مشهدی‌ای که اونجا هستند گفتند: «دستش شدید درد می‌کنه.» این همه درد را کتمان می‌کرد و نمی‌گفت؛ که این مستحب است که انسان حتی المقدور درد رو کتمان کنه و به دیگران نگه. یک چنین حالت خودسازی ایشون داشت.»

9

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.