بریده‌ای از کتاب دعبل و زلفا اثر مظفر سالاری

بریدۀ کتاب

صفحۀ 87

سرانجام روزهای شلوغ و پر هیاهوی این کوچه ها و بازارها، چنین شب های تار و ساکتی است. انگار همه مرده اند. انگار آن لحظه های شاد و پر از آواز و موسیقی که گذراندیم، خوابی کوتاه بیش نبود. ما پس از شب نشینی و آکندن توبره مان از گناه، می رویم تا چون سگان ولگرد بکپیم و این زمانی است که مردان خدا برای راز و نیاز با معبودشان بر می خیزند.

سرانجام روزهای شلوغ و پر هیاهوی این کوچه ها و بازارها، چنین شب های تار و ساکتی است. انگار همه مرده اند. انگار آن لحظه های شاد و پر از آواز و موسیقی که گذراندیم، خوابی کوتاه بیش نبود. ما پس از شب نشینی و آکندن توبره مان از گناه، می رویم تا چون سگان ولگرد بکپیم و این زمانی است که مردان خدا برای راز و نیاز با معبودشان بر می خیزند.

17

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.