بریده‌ای از کتاب گوهر شب چراغ اثر مظفر سالاری

بریدۀ کتاب

صفحۀ 119

از حاج شیخ زیاد شنیده بودم. دوست داشتم ببینم خانه و زندگیش چه جوری است و چه کار می‌کند. خانه‌اش را که دیدم تعجب کردم. به استاد بمان‌علی گفتم: «این بابا که مثل فقرا زندگی می‌کند!» گفت: «فقیر و ندار نیست. زاهدانه زندگی می‌کند. دلش بندِ مال دنیا نیست، وگرنه پول مثل قناتی که از زیر خانه‌اش می‌گذرد، به دستش می‌آید و می‌رود.»

از حاج شیخ زیاد شنیده بودم. دوست داشتم ببینم خانه و زندگیش چه جوری است و چه کار می‌کند. خانه‌اش را که دیدم تعجب کردم. به استاد بمان‌علی گفتم: «این بابا که مثل فقرا زندگی می‌کند!» گفت: «فقیر و ندار نیست. زاهدانه زندگی می‌کند. دلش بندِ مال دنیا نیست، وگرنه پول مثل قناتی که از زیر خانه‌اش می‌گذرد، به دستش می‌آید و می‌رود.»

10

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.