بریدهای از کتاب فریدون سه پسر داشت اثر عباس معروفی
1403/5/22
صفحۀ 30
هروقت میآیم لقمهای نان در دهنم بگذارم و آن را فرو دهم بغض میکنم، گریه راه نفسم را میبندد و دلم میخواهد با همان لقمه که فرو میدهم در هقهقم خفه شوم.
هروقت میآیم لقمهای نان در دهنم بگذارم و آن را فرو دهم بغض میکنم، گریه راه نفسم را میبندد و دلم میخواهد با همان لقمه که فرو میدهم در هقهقم خفه شوم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.