بریدهای از کتاب خاطرات سفیر اثر نیلوفر شادمهری
1403/6/29
صفحۀ 156
ریاض گفت: ((با کدوم ملاک تاریخ رو باید سنجید؟ نمیشه!)) اول فکر کردم که واقعا برای حوادث تاریخی چطور باید یه نسخه تحریف نشده پیدا کرد؟! داشتم فکر میکردم که خدا یه حرفی گذاشت تو دهنم مه عقل خودم هم بهش نرسیده بود. گفتم:((شما به تاریخ کاری نداشته باشید. سعی کنید خود اون افراد رو بشناسید بعد ببینید چیزایی که بهشون نسبت میدن معقوله یا نه.)) ریاض گفت:((اگه درباره اونا دروغ نوشته بودن چی؟)) این هم جواب دیگه ای بود که خدا گذاشت تو دهنم و گفتم:((با کتابایی که خودشون نوشتن شروع کنیم. ائمه کتابایی دارن که واقعا بی نظیرن. بخونیم، ببینم نویسنده چطور آدمی میتونسته باشه. راستی، از خلفا کتابی هست؟)) ریاض و رشید به هم نگاه کردن. چیزی نگفتن.
ریاض گفت: ((با کدوم ملاک تاریخ رو باید سنجید؟ نمیشه!)) اول فکر کردم که واقعا برای حوادث تاریخی چطور باید یه نسخه تحریف نشده پیدا کرد؟! داشتم فکر میکردم که خدا یه حرفی گذاشت تو دهنم مه عقل خودم هم بهش نرسیده بود. گفتم:((شما به تاریخ کاری نداشته باشید. سعی کنید خود اون افراد رو بشناسید بعد ببینید چیزایی که بهشون نسبت میدن معقوله یا نه.)) ریاض گفت:((اگه درباره اونا دروغ نوشته بودن چی؟)) این هم جواب دیگه ای بود که خدا گذاشت تو دهنم و گفتم:((با کتابایی که خودشون نوشتن شروع کنیم. ائمه کتابایی دارن که واقعا بی نظیرن. بخونیم، ببینم نویسنده چطور آدمی میتونسته باشه. راستی، از خلفا کتابی هست؟)) ریاض و رشید به هم نگاه کردن. چیزی نگفتن.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.