بریده‌ای از کتاب تولد در سائوپائولو اثر بهزاد دانشگر

nikooharf

nikooharf

3 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 22

#بریده_کتاب یک روز سر کلاس مدرسه معلم از تک تک دانش آموزان دینشان را پرسید. هر کسی چیزی گفت بیشتر دوستانم مسیحی بودند. نوبت به من رسید. اگر میخواستم راستش را بگویم باید میگفتم آتئیست هستم ولی فکر کردم اگر این را بگویم معلم دلیل این بیخدایی را از من خواهد پرسید و من هم حوصله توضیح دادن و تعریف کردن جزئیات را نداشتم این بود که گفتم مسیحی هستم. نفر بعدی، پسری برزیلی ژاپنی بود. او گفت بودایی هست با مذهب نیچودن دایی شونی برای من که تا به حال چنین اسمی را نشنیده بودم جالب بود. کلاس که تمام شد از او درباره دینش پرسیدم او گفت: "اگر میخواهی بیشتر در مورد این دین بدانی میتوانی در جلسات ما شرکت کنی." من با کمال میل پذیرفتم و از همان هفته در میان بودایی ها حاضر شدم. جلسات هر بار در خانه یکی از اعضا برگزار میشد. آنها خدا را نمی پرستیدند بودا را هم نمی پرستیدند، تنها بودا را به عنوان یک انسان خوب قبول داشتند و اعتقاد داشتند باید او را الگوی خود قرار بدهند و مثل او زندگی کنند. در مورد آفرینش جهان هم به بیگ بنگ اعتقاد داشتند. در همه خانه هایی که می رفتم یک جعبه به دیوار زده شده بود. داخل آن یک کاغذ وجود داشت که روی کاغذ با خط ژاپنی نوشته شده بود: "نانیا هارنگکیا". افراد ساعتهای طولانی مقابل جعبه مینشستند و این عبارت را تکرار میکردند. بعضی پنج، شش یا چهارده ساعت رو به جعبه میگفتند نانیا ها رنگکیا. من هم دائم این جمله را تکرار میکردم این قدر این ورد را به زبان آوردم که فکر میکنم تا آخر عمر فراموش نخواهم کرد. جالب این جاست که نه تنها من بلکه بقیه هم معنی اش را نمیدانستند فقط میگفتند درباره انرژی است که در عالم وجود دارد! همان انرژی ای که باعث شد بیگ بنگ به وجود بیاید و تکرار این جمله باعث میشود مشکلات زندگی ما بر طرف شود. #تولد_در_سائوپائولو ص۲۲ خاطرات کامیلا سلستینو

#بریده_کتاب یک روز سر کلاس مدرسه معلم از تک تک دانش آموزان دینشان را پرسید. هر کسی چیزی گفت بیشتر دوستانم مسیحی بودند. نوبت به من رسید. اگر میخواستم راستش را بگویم باید میگفتم آتئیست هستم ولی فکر کردم اگر این را بگویم معلم دلیل این بیخدایی را از من خواهد پرسید و من هم حوصله توضیح دادن و تعریف کردن جزئیات را نداشتم این بود که گفتم مسیحی هستم. نفر بعدی، پسری برزیلی ژاپنی بود. او گفت بودایی هست با مذهب نیچودن دایی شونی برای من که تا به حال چنین اسمی را نشنیده بودم جالب بود. کلاس که تمام شد از او درباره دینش پرسیدم او گفت: "اگر میخواهی بیشتر در مورد این دین بدانی میتوانی در جلسات ما شرکت کنی." من با کمال میل پذیرفتم و از همان هفته در میان بودایی ها حاضر شدم. جلسات هر بار در خانه یکی از اعضا برگزار میشد. آنها خدا را نمی پرستیدند بودا را هم نمی پرستیدند، تنها بودا را به عنوان یک انسان خوب قبول داشتند و اعتقاد داشتند باید او را الگوی خود قرار بدهند و مثل او زندگی کنند. در مورد آفرینش جهان هم به بیگ بنگ اعتقاد داشتند. در همه خانه هایی که می رفتم یک جعبه به دیوار زده شده بود. داخل آن یک کاغذ وجود داشت که روی کاغذ با خط ژاپنی نوشته شده بود: "نانیا هارنگکیا". افراد ساعتهای طولانی مقابل جعبه مینشستند و این عبارت را تکرار میکردند. بعضی پنج، شش یا چهارده ساعت رو به جعبه میگفتند نانیا ها رنگکیا. من هم دائم این جمله را تکرار میکردم این قدر این ورد را به زبان آوردم که فکر میکنم تا آخر عمر فراموش نخواهم کرد. جالب این جاست که نه تنها من بلکه بقیه هم معنی اش را نمیدانستند فقط میگفتند درباره انرژی است که در عالم وجود دارد! همان انرژی ای که باعث شد بیگ بنگ به وجود بیاید و تکرار این جمله باعث میشود مشکلات زندگی ما بر طرف شود. #تولد_در_سائوپائولو ص۲۲ خاطرات کامیلا سلستینو

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.