بریدهای از کتاب اندوه اثر آنتون چخوف
1404/1/26
صفحۀ 15
یوآن لحظه ای خاموش میشود و دوباره حرفش را از سر میگیرد: _برادر! مادیان عزیزم! اینطورست. پسرم گوزمایونیچ دیگر در این میان نیست... نخواست زیاد عمر کند ناکام از دنیا رفت. فرض کنیم که کره ای داشته باشیم و تو مادر این کره باشی و ناگهان آن کره بمیرد. واقعاً دلت نمی سوزد؟
یوآن لحظه ای خاموش میشود و دوباره حرفش را از سر میگیرد: _برادر! مادیان عزیزم! اینطورست. پسرم گوزمایونیچ دیگر در این میان نیست... نخواست زیاد عمر کند ناکام از دنیا رفت. فرض کنیم که کره ای داشته باشیم و تو مادر این کره باشی و ناگهان آن کره بمیرد. واقعاً دلت نمی سوزد؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.