بریدهای از کتاب روزهای بی آینه: خاطرات منیژه لشکری، همسر آزاده خلبان، حسین لشکری اثر گلستان جعفریان
1403/3/28
صفحۀ 149
وقتی حسین رفت، تازه فهمیدم در کنار چه کسی زندگی میکردم. چقدر برایم تکیهگاه بود. آن موقع درک من کم بود؛ شاید خودخواه بودم. به هجده سال تنهایی فکر میکردم، به جوانیام که بیهوده طی شده بود. اما وقتی رفت، فهمیدم هیچکس جای او را در قلبم پُر نمیکند. با گذر سالها بیشتر میفهمم حسین برای من چه کسی بود. حسین با من، علی، و محمدرضا مثل آینه بود. جان و مالش را فدای خوشحالی و راحتی ما میکرد.
وقتی حسین رفت، تازه فهمیدم در کنار چه کسی زندگی میکردم. چقدر برایم تکیهگاه بود. آن موقع درک من کم بود؛ شاید خودخواه بودم. به هجده سال تنهایی فکر میکردم، به جوانیام که بیهوده طی شده بود. اما وقتی رفت، فهمیدم هیچکس جای او را در قلبم پُر نمیکند. با گذر سالها بیشتر میفهمم حسین برای من چه کسی بود. حسین با من، علی، و محمدرضا مثل آینه بود. جان و مالش را فدای خوشحالی و راحتی ما میکرد.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.