بریدهای از کتاب خاطرات پس از مرگ براس کوباس اثر ماشادو د آسیس
1403/5/17
صفحۀ 93
در دوران حیات، چشمهای فضولِ افکار عمومی، تعارض منافع، جدال بیامان حرص و آز، آدم را ناچار میکند ژندهپارههای کهنهاش را مخفی کند، وصلهها و شکافها را از این و آن بپوشاند، و افشاگریهایی را که پیش وجدان خودش میکند، از عالم و آدم پنهان نگاه دارد. بزرگترین امتیاز این کار وقتی معلوم میشود که آدم در عین فریب دادن دیگران خود را هم فریب میدهد، و به این ترتیب خودش را از شرمساری که وضعیت بسیار عذابآوری است و همچنین از ریاکاری که از معایب بسیار زشت است، معاف میکند. اما در عالم مرگ، چقدر چیزها متفاوت است. چقدر آدم آسوده است. چه آزادیای، چه شکوهی دارد، آن دم که خرقه را دور میاندازی، پیرهن پر زرقوبرق را به مزبله پرت میکنی، خودت را لایهبهلایه باز میکنی، رنگ و بزک را میشویی، و رک و راست اعتراف میکنی که چه بودی و چه نتوانستی باشی.
در دوران حیات، چشمهای فضولِ افکار عمومی، تعارض منافع، جدال بیامان حرص و آز، آدم را ناچار میکند ژندهپارههای کهنهاش را مخفی کند، وصلهها و شکافها را از این و آن بپوشاند، و افشاگریهایی را که پیش وجدان خودش میکند، از عالم و آدم پنهان نگاه دارد. بزرگترین امتیاز این کار وقتی معلوم میشود که آدم در عین فریب دادن دیگران خود را هم فریب میدهد، و به این ترتیب خودش را از شرمساری که وضعیت بسیار عذابآوری است و همچنین از ریاکاری که از معایب بسیار زشت است، معاف میکند. اما در عالم مرگ، چقدر چیزها متفاوت است. چقدر آدم آسوده است. چه آزادیای، چه شکوهی دارد، آن دم که خرقه را دور میاندازی، پیرهن پر زرقوبرق را به مزبله پرت میکنی، خودت را لایهبهلایه باز میکنی، رنگ و بزک را میشویی، و رک و راست اعتراف میکنی که چه بودی و چه نتوانستی باشی.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.