بریدۀ کتاب

آینه در آینه (برگزیده شعر)
بریدۀ کتاب

صفحۀ 13

آه دیری ست که من مانده ام از خواب به دور مانده در بستر و دل بسته به اندیشه خویش مانده در بسترم و هر نفس از تیشه فکر می زنم بر سر خود تا بکنم ریشه خویش چیست اندیشه من؟ عشق خیالی آشوبی که به بازویم گرفته ست به بیداری و خواب می نماید به من شیفته دل رخ به فریب می رباید ز تن خسته من طاقت و تاب ... می کنم جامه به تن می دوم از خانه برون می روم در پی او با دل دیوانه خویش پی آن گم شده می گردم و می آیم باز خسته وکوفته از گردش روزانه خویش خواب می آید و در چشم نمی یابد راه یک طرف اشک رهش بسته و یک سوی خیال...

آه دیری ست که من مانده ام از خواب به دور مانده در بستر و دل بسته به اندیشه خویش مانده در بسترم و هر نفس از تیشه فکر می زنم بر سر خود تا بکنم ریشه خویش چیست اندیشه من؟ عشق خیالی آشوبی که به بازویم گرفته ست به بیداری و خواب می نماید به من شیفته دل رخ به فریب می رباید ز تن خسته من طاقت و تاب ... می کنم جامه به تن می دوم از خانه برون می روم در پی او با دل دیوانه خویش پی آن گم شده می گردم و می آیم باز خسته وکوفته از گردش روزانه خویش خواب می آید و در چشم نمی یابد راه یک طرف اشک رهش بسته و یک سوی خیال...

62

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.