بریدهای از کتاب آماندا: نمایش نامه در پنج پرده اثر ژان آنوی
1404/2/22
صفحۀ 96
آماندا: دیگه من با هیچکس نمیخوام صحبت کنم. میخوام هرچه زودتر از اینجا بروم. دوشس: برید؟ چرا دخترم؟ آماندا: اون زن خیلی از من قویتره. من او رو مسخره میکنم. متوجه شدید؟ مسخرهش میکنم. و میدونم که درواقع از او قویترم. اما با وجود این، نیروی او از من بیشتره. دوشس: او قویه... واضحه. ولی از شما قویتر نیست دخترم. از این گذشته بین خودمون باشه. او نقصی داره که برای یک زن نابخشودنیه. او مرده. شما بیست سالتونه... زندهاید... و عاشقید. امروز صبح شما از همه قویتر هستید. شاید لئوکادیا نیروهای شب رو در اختیار داشت... اما تمام نیروهای روز در اختیار شماست.
آماندا: دیگه من با هیچکس نمیخوام صحبت کنم. میخوام هرچه زودتر از اینجا بروم. دوشس: برید؟ چرا دخترم؟ آماندا: اون زن خیلی از من قویتره. من او رو مسخره میکنم. متوجه شدید؟ مسخرهش میکنم. و میدونم که درواقع از او قویترم. اما با وجود این، نیروی او از من بیشتره. دوشس: او قویه... واضحه. ولی از شما قویتر نیست دخترم. از این گذشته بین خودمون باشه. او نقصی داره که برای یک زن نابخشودنیه. او مرده. شما بیست سالتونه... زندهاید... و عاشقید. امروز صبح شما از همه قویتر هستید. شاید لئوکادیا نیروهای شب رو در اختیار داشت... اما تمام نیروهای روز در اختیار شماست.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.