بریدهای از کتاب روزهای بیشتری در کتاب فروشی موریساکی اثر ساتوشی یاگی ساوا
1404/3/29
صفحۀ 151
لبخند میزنه :) ولی می تونم توی صورتش ببینم که همهٔ این بار رو خودش (تنها) داره به دوش می کشه و برام دردناکه که می فهمم این شکلی دیدن من چقدر ناراحتش می کنه.💔🥺 البته، خودش که انکار می کنه.ولی نگرانیم اینه که بعد از رفتن من، به خودش اجازهٔ (گریه) کردن نده، به خودش اجازهٔ (تکیه) کردن به کسی رو نده و زندگی رو خودش (تنهایی) زیر بار سنگین این (غصه) بگذرونه. چون اون مرد خیلی مهربون و مرد خیلی احمقیه.❤️🖤
لبخند میزنه :) ولی می تونم توی صورتش ببینم که همهٔ این بار رو خودش (تنها) داره به دوش می کشه و برام دردناکه که می فهمم این شکلی دیدن من چقدر ناراحتش می کنه.💔🥺 البته، خودش که انکار می کنه.ولی نگرانیم اینه که بعد از رفتن من، به خودش اجازهٔ (گریه) کردن نده، به خودش اجازهٔ (تکیه) کردن به کسی رو نده و زندگی رو خودش (تنهایی) زیر بار سنگین این (غصه) بگذرونه. چون اون مرد خیلی مهربون و مرد خیلی احمقیه.❤️🖤
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.