بریدهای از کتاب تماما مخصوص اثر عباس معروفی
1404/4/18
صفحۀ 308
زندگی يعنی سيرک، بچهشيرهايی كوچولو كه شلاق بر تنشان میچسبد تا به حلقهٔ آتش نگاه كنند، تكهای گوشت نيمپز آبدار، يک شلاق، حلقهٔ آتش، مربی، گوشت، شلاق، نگاه، مربی، شلاق، اشک، و بعد ارادهٔ پريدن. بچهشيرها زود ياد میگيرند كه از حلقهٔ آتش بگذرند، روزی میرسد بهزودی كه شلاق بر تنشان فرود نمیآيد، ولی حركت شلاق در هوا و تركيدنش بر زمين همهٔ درد كودكی را باز میگرداند تا شير خسته از حلقه بگذرد كه شب بتواند تنهايیاش را مرور كند. شايد زنها اينجوری مادر میشوند، و مردها اينجوری پا به ميدان مبارزه میگذارند. بعد اشارهٔ يک شلاق كافی است كه هركس با پيشداوری خود زندگی را تعريف كند. دلم میخواست بی شلاق از حلقهٔ آتش بگذرم تا مربی دست از سرم بردارد، و همه چيز تمام شود. سوت و شور تماشاچيان برام اهميتی نداشت.
زندگی يعنی سيرک، بچهشيرهايی كوچولو كه شلاق بر تنشان میچسبد تا به حلقهٔ آتش نگاه كنند، تكهای گوشت نيمپز آبدار، يک شلاق، حلقهٔ آتش، مربی، گوشت، شلاق، نگاه، مربی، شلاق، اشک، و بعد ارادهٔ پريدن. بچهشيرها زود ياد میگيرند كه از حلقهٔ آتش بگذرند، روزی میرسد بهزودی كه شلاق بر تنشان فرود نمیآيد، ولی حركت شلاق در هوا و تركيدنش بر زمين همهٔ درد كودكی را باز میگرداند تا شير خسته از حلقه بگذرد كه شب بتواند تنهايیاش را مرور كند. شايد زنها اينجوری مادر میشوند، و مردها اينجوری پا به ميدان مبارزه میگذارند. بعد اشارهٔ يک شلاق كافی است كه هركس با پيشداوری خود زندگی را تعريف كند. دلم میخواست بی شلاق از حلقهٔ آتش بگذرم تا مربی دست از سرم بردارد، و همه چيز تمام شود. سوت و شور تماشاچيان برام اهميتی نداشت.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.