بریدهای از کتاب چشم هایم، در اورشلیم اثر مریم مقانی
1403/6/12
صفحۀ 128
صدای خطبه امام جماعت از سوی مسجد الاقصی به گوشم رسید. بیاختیار چند قدم عقب رفتم و سرم را به طرف مسجد برگرداندم. جمعه بود و به زودی مراسم نماز جمعه برگزار میشد. با اینکه قدس به کلی از بافت مسلمان نشین شهر جدا شده بود و مسلمانان با محدودیتهای زیادی برای برگزاری نماز جماعت در مسجد روبرو بودند، حاضر نبودند به هیچ وجه این فریضه را که نشان دهنده موجودیتشان بود، از دست بدهند. پنجهام را باز کردم و روی سنگ داغ دیوار گذاشتم. چشمهایم را بستم و خیال کردم در مسجدالقصی هستم. دلم به تلاطم افتاد. آه، اگر این خانه ویران میشد.... یا قدس یا مدینه الاحزان
صدای خطبه امام جماعت از سوی مسجد الاقصی به گوشم رسید. بیاختیار چند قدم عقب رفتم و سرم را به طرف مسجد برگرداندم. جمعه بود و به زودی مراسم نماز جمعه برگزار میشد. با اینکه قدس به کلی از بافت مسلمان نشین شهر جدا شده بود و مسلمانان با محدودیتهای زیادی برای برگزاری نماز جماعت در مسجد روبرو بودند، حاضر نبودند به هیچ وجه این فریضه را که نشان دهنده موجودیتشان بود، از دست بدهند. پنجهام را باز کردم و روی سنگ داغ دیوار گذاشتم. چشمهایم را بستم و خیال کردم در مسجدالقصی هستم. دلم به تلاطم افتاد. آه، اگر این خانه ویران میشد.... یا قدس یا مدینه الاحزان
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.