بریدۀ کتاب

فصل کتاب

3 روز پیش

 گوهر شب چراغ
بریدۀ کتاب

صفحۀ 37

بیرون آمدم. اطراف حرم خلوت بود. به حضرت سلام دادم و نالیدم: «آقا جان! از خدا بخواهید مرا ببخشد و معرفتم بدهد و چشم‌هایم را باز کند! مادرم دارد درد می‌کشد و من به فکر درسم. درس می‌خوانم که آدم شوم، دلم نرم شود، تربیت شوم، تسلیم خدا باشم، دست افتاده و گرفتار را بگیرم، نه اینکه درس بخوانم برای درس. درس می‌خوانم که توحیدم کامل شود، نه اینکه درس برایم بشود هدف و بت.»

بیرون آمدم. اطراف حرم خلوت بود. به حضرت سلام دادم و نالیدم: «آقا جان! از خدا بخواهید مرا ببخشد و معرفتم بدهد و چشم‌هایم را باز کند! مادرم دارد درد می‌کشد و من به فکر درسم. درس می‌خوانم که آدم شوم، دلم نرم شود، تربیت شوم، تسلیم خدا باشم، دست افتاده و گرفتار را بگیرم، نه اینکه درس بخوانم برای درس. درس می‌خوانم که توحیدم کامل شود، نه اینکه درس برایم بشود هدف و بت.»

5

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.