بریده‌ای از کتاب آواز کافه غم بار اثر کارسون مکالرز

kan@shi

kan@shi

1404/4/7

بریدۀ کتاب

صفحۀ 127

خودش هم در جهان هولناک درونش (غرق) می شود. توی آبادی هیچ کاری برای انجام دادن نیست. می شود دور حوض آسیاب قدم زد ، به تنهٔ درختی خشکیده لگد زد یا به این فکر کرد که با چرخ گاری قدیمی کنار جاده در نزدیکی کلیسا چه می شود کرد. روح از این همه ملال می پژمرد.🖤🍁 بهتر آن است که پیاده راه بیفتید سمت جادهٔ فورکس فالز و به آواز زندانیان زنجیر به پا گوش بدهید.

خودش هم در جهان هولناک درونش (غرق) می شود. توی آبادی هیچ کاری برای انجام دادن نیست. می شود دور حوض آسیاب قدم زد ، به تنهٔ درختی خشکیده لگد زد یا به این فکر کرد که با چرخ گاری قدیمی کنار جاده در نزدیکی کلیسا چه می شود کرد. روح از این همه ملال می پژمرد.🖤🍁 بهتر آن است که پیاده راه بیفتید سمت جادهٔ فورکس فالز و به آواز زندانیان زنجیر به پا گوش بدهید.

38

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.