بریده‌ای از کتاب دیدار در پاریس: خاطرات دکتر حسن حبیبی و خانم شفیقه رهیده اثر پدرام الوندی

محمد

محمد

4 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 86

[چمران بعد از ربودن امام موسی صدر] دلش برای همه چیز تنگ بود. من فکر می‌کنم که ماها او را دیدیم، از همه‌ی عالم و دنیا و همه چیز، دلش تنگ بود. عکس هم دارم ازش. اصلاً هیچ وقت قیافه‌ی خندان نداشت. چمران بشاش بود. خنده‌رو بود. [ولی] هیچ وقت من آن شکلی ندیده بودمش. من آن روزهایی که دیدمش خیلی دلمرده بود. البته حرف‌هایش برای همه‌ی جمعی که نشسته بودند، امیدوار کننده بود. بچه‌ها می‌پرسیدند که چه می‌شود. می‌گفت برنده ما هستیم. از این حرف‌های امیدوارکننده می‌زد. ولی ته صدایش غم عالم را می‌شد دید. خیلی پژمرده شده بود. چیزی که دیدم، خیلی محزون بود. (مصاحبه با خانم رهیده، همسر دکتر حسن حبیبی)

[چمران بعد از ربودن امام موسی صدر] دلش برای همه چیز تنگ بود. من فکر می‌کنم که ماها او را دیدیم، از همه‌ی عالم و دنیا و همه چیز، دلش تنگ بود. عکس هم دارم ازش. اصلاً هیچ وقت قیافه‌ی خندان نداشت. چمران بشاش بود. خنده‌رو بود. [ولی] هیچ وقت من آن شکلی ندیده بودمش. من آن روزهایی که دیدمش خیلی دلمرده بود. البته حرف‌هایش برای همه‌ی جمعی که نشسته بودند، امیدوار کننده بود. بچه‌ها می‌پرسیدند که چه می‌شود. می‌گفت برنده ما هستیم. از این حرف‌های امیدوارکننده می‌زد. ولی ته صدایش غم عالم را می‌شد دید. خیلی پژمرده شده بود. چیزی که دیدم، خیلی محزون بود. (مصاحبه با خانم رهیده، همسر دکتر حسن حبیبی)

3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.