بریده‌ای از کتاب هستی اثر فرهاد حسن زاده

بریدۀ کتاب

صفحۀ 197

هیچی نگفتم. دوست داشتم فکر کند خوابم. مثل قبلاًها که قصه می‌گفت و خودم را می‌زدم به خواب و می‌پرسید بیداری؟ و من زیر پلک‌های بسته‌ام قصه را ادامه می‌دادم.

هیچی نگفتم. دوست داشتم فکر کند خوابم. مثل قبلاًها که قصه می‌گفت و خودم را می‌زدم به خواب و می‌پرسید بیداری؟ و من زیر پلک‌های بسته‌ام قصه را ادامه می‌دادم.

44

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.