بریده‌ای از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته: اسیر اثر مارسل پروست

در جستجوی زمان از دست رفته: اسیر
بریدۀ کتاب

صفحۀ 132

"می‌توانستم سرش را به دست بگیرم، برگردانم، به لبانم بچسبانم، بازویش را دور گردنم بیندازم، خوابش همچنان ادامه می‌یافت، چون ساعتی که از کار بازنماند، چون حیوانی که در هر وضعیتی که به او بدهی به زندگی ادامه دهد، چون گیاه چسبنده‌ای، نیلوفری، که به هرچه تکیه‌اش دهی شاخه‌هایش بروید. فقط حالت نفس کشیدنش با هر کدام از تماس‌های من تغییر می‌یافت، انگار سازی بود که می‌نواختم و با زخمه بر هر کدام از تارهایش نوای دیگری از آن برمی‌آوردم."

"می‌توانستم سرش را به دست بگیرم، برگردانم، به لبانم بچسبانم، بازویش را دور گردنم بیندازم، خوابش همچنان ادامه می‌یافت، چون ساعتی که از کار بازنماند، چون حیوانی که در هر وضعیتی که به او بدهی به زندگی ادامه دهد، چون گیاه چسبنده‌ای، نیلوفری، که به هرچه تکیه‌اش دهی شاخه‌هایش بروید. فقط حالت نفس کشیدنش با هر کدام از تماس‌های من تغییر می‌یافت، انگار سازی بود که می‌نواختم و با زخمه بر هر کدام از تارهایش نوای دیگری از آن برمی‌آوردم."

3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.