بریدهای از کتاب قصر سرخ اثر جون هور
1403/9/26
صفحۀ 93
پدرها وحشتناک بودند. من میتوانستم که در برابر مرگ و میر و بیمارانی که فریاد میکشند به خودم مسلط باشم اما با یک کلام تند از جانب پدرم تبدیل به یک بچه ی ضعیف و زودرنج می شدم. نمی دانستم که چطور در مقابل او جلوی گریه ام را بگیرم گریه ای که باعث لرزش شدید و تلاشم برای حرف زدن میشد - اهمیتی هم نداشت که او چقدر از دیدن همه ی این ها خشمگین و رنجیده می شد.
پدرها وحشتناک بودند. من میتوانستم که در برابر مرگ و میر و بیمارانی که فریاد میکشند به خودم مسلط باشم اما با یک کلام تند از جانب پدرم تبدیل به یک بچه ی ضعیف و زودرنج می شدم. نمی دانستم که چطور در مقابل او جلوی گریه ام را بگیرم گریه ای که باعث لرزش شدید و تلاشم برای حرف زدن میشد - اهمیتی هم نداشت که او چقدر از دیدن همه ی این ها خشمگین و رنجیده می شد.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.