بریده‌ای از کتاب حوض خون: روایت زنان اندیمشک از رخت شویی در دفاع مقدس اثر فاطمه سادات میرعالی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 315

خیلی از شب‌ها با خیال برگشت بابا می‌خوابیدم. چهارده سال و سه ماه و نه روز را شمردم تا بابایم را آوردند؛ چند تکه استخوان و یک پلاک!

خیلی از شب‌ها با خیال برگشت بابا می‌خوابیدم. چهارده سال و سه ماه و نه روز را شمردم تا بابایم را آوردند؛ چند تکه استخوان و یک پلاک!

14

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.