بریدهای از کتاب دروازه مردگان؛ چاه تاریکی اثر حمیدرضا شاه آبادی
1403/12/28
صفحۀ 66
چیه؟ فکر کردی مرده ها گریه نمیکنن؟ مرده ها درد نمیکشن؟ چرا هم درد میکشن هم گریه میکنن گیرم که اشک نریزن دلشون که می شکنه.... گریه میکنن بدون اشک گریه ی بدون اشک دردش بیشتره.حالیت میشه ؟ نمی دانستم چه بگویم. گفتم «آره .... رضی گفت: «بی خود... الان حالیت نمیشه اگه یه وقت خواستی گریه کنی و دیدی اشک نداری اون وقت می فهمی... می فهمی که مُردی.
چیه؟ فکر کردی مرده ها گریه نمیکنن؟ مرده ها درد نمیکشن؟ چرا هم درد میکشن هم گریه میکنن گیرم که اشک نریزن دلشون که می شکنه.... گریه میکنن بدون اشک گریه ی بدون اشک دردش بیشتره.حالیت میشه ؟ نمی دانستم چه بگویم. گفتم «آره .... رضی گفت: «بی خود... الان حالیت نمیشه اگه یه وقت خواستی گریه کنی و دیدی اشک نداری اون وقت می فهمی... می فهمی که مُردی.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.