بریده‌ای از کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 349

انگار از قعر لانه‌ی چلچله ها در تنه‌ی درخت، شورابی را می‌دید، بی‌آن‌که خودش بداند زنده بود. نه. مرده بود و نمی‌دانست که مرده است.

انگار از قعر لانه‌ی چلچله ها در تنه‌ی درخت، شورابی را می‌دید، بی‌آن‌که خودش بداند زنده بود. نه. مرده بود و نمی‌دانست که مرده است.

77

27

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.