بریدهای از کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی
1403/12/2
صفحۀ 349
انگار از قعر لانهی چلچله ها در تنهی درخت، شورابی را میدید، بیآنکه خودش بداند زنده بود. نه. مرده بود و نمیدانست که مرده است.
انگار از قعر لانهی چلچله ها در تنهی درخت، شورابی را میدید، بیآنکه خودش بداند زنده بود. نه. مرده بود و نمیدانست که مرده است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.