بریده‌ای از کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی

hotarou

hotarou

1404/7/13 - 21:53

بریدۀ کتاب

صفحۀ 115

پیرمرد از در بیرون رفت و پسر به دنبالش بیرون آمد. پسر خواب‌آلوده بود و پیرمرد دست روی شانه‌اش گذاشت و گفت: «می‌بخشی.» پسر گفت: «عیبی نداره. کار مرد همینه.»

پیرمرد از در بیرون رفت و پسر به دنبالش بیرون آمد. پسر خواب‌آلوده بود و پیرمرد دست روی شانه‌اش گذاشت و گفت: «می‌بخشی.» پسر گفت: «عیبی نداره. کار مرد همینه.»

17

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.