بریدهای از کتاب نام تمام مردگان یحیاست اثر عباس معروفی
1404/4/14
صفحۀ 80
«خدا جان! اینجور که تو از آدمها میدانی و میگویی هیچ جا نمی توانی فرار کنی. هیچ دلالی نمیتواند گوشه ی کار تو را بگیرد چاره ای نداری جز این که بروی توی دل آدم ها زندگی کنی توی جانشان جوری که هر کس بیخودی بیاید سراغت هفت فرسنگ ازت دور شود اما آن کسی که به تو محتاج است تا اسمت را صدا می کند بیایی توی دهنش روی لبهاش بگویی؛ جانم!»
«خدا جان! اینجور که تو از آدمها میدانی و میگویی هیچ جا نمی توانی فرار کنی. هیچ دلالی نمیتواند گوشه ی کار تو را بگیرد چاره ای نداری جز این که بروی توی دل آدم ها زندگی کنی توی جانشان جوری که هر کس بیخودی بیاید سراغت هفت فرسنگ ازت دور شود اما آن کسی که به تو محتاج است تا اسمت را صدا می کند بیایی توی دهنش روی لبهاش بگویی؛ جانم!»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.