بریده‌ای از کتاب قلعه مالویل اثر روبر مرل

زهرا

زهرا

21 ساعت پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 205

حتی روابط با مردم به سبب همین کندی روند زندگی به میزان قابل توجهی ارزش پیدا کرده است. چطور است در این مورد نیز مقایسه‌ای بکنم! ژرمن، طفلک ژرمن من، که در روز واقعه جلو چشم ما جان داد، گرچه سال‌ها نزدیک‌ترین همکار من بود، من او را به اصطلاح نشناخته بودم و بدتر آنکه من او را فقط تا آن حد شناخته بودم بودم که استثمارش کنم. چه وحشتناک است کلمه «استثمار» وقتی پای آدم در میان باشد. ولی چه کنم، من هم مثل همهٔ مردم بودم، من هم عجله داشتم. همیشه تلفن بود، پیغام و پسغام بود، اتومبیل بود، فروش‌های سالانهٔ اسب‌های سواری در شهرهای بزرگ بود، حسابداری بود، قرطاس‌بازی بود، بازرسی دارایی بود... در زندگی با چنین روندی، روابط آدم‌ها از میان می‌رفت.

حتی روابط با مردم به سبب همین کندی روند زندگی به میزان قابل توجهی ارزش پیدا کرده است. چطور است در این مورد نیز مقایسه‌ای بکنم! ژرمن، طفلک ژرمن من، که در روز واقعه جلو چشم ما جان داد، گرچه سال‌ها نزدیک‌ترین همکار من بود، من او را به اصطلاح نشناخته بودم و بدتر آنکه من او را فقط تا آن حد شناخته بودم بودم که استثمارش کنم. چه وحشتناک است کلمه «استثمار» وقتی پای آدم در میان باشد. ولی چه کنم، من هم مثل همهٔ مردم بودم، من هم عجله داشتم. همیشه تلفن بود، پیغام و پسغام بود، اتومبیل بود، فروش‌های سالانهٔ اسب‌های سواری در شهرهای بزرگ بود، حسابداری بود، قرطاس‌بازی بود، بازرسی دارایی بود... در زندگی با چنین روندی، روابط آدم‌ها از میان می‌رفت.

2

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.