معرفی کتاب قلعه مالویل اثر روبر مرل مترجم محمد قاضی

قلعه مالویل

قلعه مالویل

روبر مرل و 1 نفر دیگر
4.4
106 نفر |
46 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

35

خوانده‌ام

156

خواهم خواند

281

شابک
9786001217241
تعداد صفحات
568
تاریخ انتشار
1399/11/6

توضیحات

        
این با ما نیست که بگوییم زنده خواهیم ماند یا خواهیم مرد،آدم برای این زنده است که به زندگی ادامه بدهد.زندگی مثل کار می ماند،پس بهتر اینکه آن را به انجام رساند،نه اینکه هرجا مشکل شد،نیمه کاره ولش کند.
قلعه مالویل نوشته روبرت مرل،نویسنده فرانسوی است که محمد قاضی آن را ترجمه کرده است.
اگر بر اثر جنگ اتمی همه ی جهان نابود شود و فقط عده ی اندکی از انسان ها باقی بمانند، چگونه دوباره تمدن بشر را از نو بنا خواهند کرد؟
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به قلعه مالویل

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

50 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به قلعه مالویل

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

16

نعیمک

نعیمک

1403/9/24

        روبرمرل که ظاهراً طرفدار چندانی در ایران و حتی خارجه هم ندارد از جمله نویسندگانی است که از راه ادبیات حرف‌هایش را می‌زند. خب، گاهی حرف‌هایش شعاری می‌شود و گاهی آرمانی. اما این عیب است؟ برای من این عیب نیست چون در کنار این‌ها واقعاً داستان‌گوی خوبی است. من تمام آثاری که به فارسی ترجمه شده را خواندن و هر کدام به نوبه خود داستان‌های معرکه‌ای دارند. 
بعد از ترکیدن یک بمب بزرگ و نابود شدن بخش عظیمی از آدم‌ها و منابع تعدادی از آدم‌هایی که زنده می‌مانند سعی می‌کنند دوباره زندگی خودشان را سروسامان دهند و در واقع «زنده بمانند». حتماً تمام این آدم‌ها علیه‌السلام نیستند و بینشان درگیری پیش می‌اید و البته تنها آدم‌های روی زمین هم نیستند و در نهایت به جاهای دیگر ارتباط برقرار می‌کنند. تمام این وقایع و کشمکش‌ها اصل روایت ملویل است. داستانی که به ظاهر تکراری و خسته‌کننده است اما جزییات ماجرا ان را جذاب می‌کند. و البته نیمچه طنزی که در لابلای داستان و ماجراهای آن است و شخصیت ناقلای مذهبی داستان که همیشه من را یاد آخوندهای نان به نرخ روز‌خور می‌اندازد. 
اما پایان کتاب برایم تلخ هم هست. بعد از این که افراد مالویل کم کم به یک ثبات می‌رسند سعی می‌کنند ابزار جنگی بسازند. داستان با شروع ساختن ابزار جنگی تمام می‌شود. انگار اگر چند سال از داستان بگذرد دوباره همین سیکل تکرار خواهد شد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          روبرت مرل علاقه زیادی به تصویرسازی از جوامع کوچک دارد. در قلعه مالویل با جامعه کوچکی پس از یک جنگ اتمی مواجه هستیم که  بازماندگان نسل انسان در تکاپو برای حفظ بقای بشر هستند.
مرل در این کتاب، ضمن به تصویر کشیدن غرایز و جنبه‌های حیوانیِ انسان، به کلیسا و کشیشان به عنوان نمادی از فریب و فریبکاری می‌پردازد و کشیشان را همدست و هم‌وزن با جنایتکارانی نشان می‌دهد که نفاق در شخصیت آنها متجلی است. افرادی که از مذهب و عقاید مردم به عنوان ابزاری برای سوار شدن به جامعه و تسلط بر حاکمیت استفاده می‌کنند.

با توجه به اینکه بمب اتم در این داستان باعث شده که زندگی بشر از جهات بسیاری شبیه قرون وسطا شود، می‌توان اینطور برداشت کرد که نویسنده درصدد آن است که این گزاره را بازتکرار کند که عصر جدید با پس زدن مذهب و عقاید افراطی کشیشان کلیسا، ساخته خواهد شد. 

موضوع زن نیز در این کتاب جای تامل بسیار دارد. نویسنده جامعه‌ای ساخته که تعداد زن‌های آن از تعداد مردان کمتر است و طبعا برای بقای بشر و تامین غرایز انسانی، چاره‌ای جز آنکه هر زن بین چند مرد تقسیم شود وجود ندارد!
        

31

سارا🌻

سارا🌻

7 روز پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          یادداشتی بر پایان 《قلعه مالویل》:
اولین باری که کتاب رو دست گرفتم فکر کنم دو یا شاید هم سه سال پیش بود، یادم میاد که تا کمی بعد از توصیف روز واقعه کتاب رو ادامه دادم و کنار گذاشتم. راستش اون روز به این فکر کردم که زمان خوندن این کتاب هنوز نرسیده و باید صبر کنم تا خودش من رو صدا کنه. 
اولین روز از جنگی که گذشت کتاب رو باز کردم، حس می‌کردم اینبار واقعا من رو صدا زده. خوندم و پیش رفتم ولی راستش خیلی احساس سنگینی می‌کردم و شاید ترس! وضعیت خودمون رو شبیه داستان کتاب می‌دیدم و این برام عجیب و سنگین بود. 
من اول کتاب رو با سختی خوندم با این حال، چه کتابی بووود! کیف کردم و لذت بردم. چقدر به لحظه لحظه های کتاب فکر کردم، چقدر تک تک موقعیت ها رو تصور کردم و چقدر در خیال خودم تونستم دیوار های مالویل رو لمس کنم و صدای اعضای "گروه" رو بشنوم!
ترجمه کتاب واقعا روان و خوب بود، چندتایی کلمه های تابه‌حال ندیده داشت که با یک سرچ کوچولو کاردرمیومد. 
به قول سروش صحت از اون کتاب هاییه که میگی کاش حافظم پاک بشه و بتونم از نوع لذت ببرم ازش. 
به آخرین صفحه ها که رسیدم غصه دار بودم که تموم شده و با خودم می‌گفتم کاش توما تمام اتفاق های بعد از امانوئل با جزئیات تعریف می‌کرد، درست مثل خود امانوئل. اونموقع شاید غصه‌دار بودیم اما حداقل زود تموم نمی‌شد و باز هم با فراز و نشیب های مالویل شاید تا روزها همراه بودیم.

پ.ن کتابخوان to کتابخوان :
مالویل دوست‌داشتنی پیشنهاد من برای برای تمام کتاب خوان های دنیاست. بخونید و لذت ببرید.
        

2

          آخیشششششششش، روحم به اورگاسم رسید.
دوستانی که حقیر را دنبال می‌کنند به خوبی می‌دانند که جمله‌ی فوق را وقتی در ابتدای یک ریویو استفاده می‌کنم که از خواندن سطر به سطر آن کتاب لذت برده باشم، پس پر واضح است شروع این ریویو می‌دهد خبر از سر درون.

گفتار اندر ستایش محمد قاضی
نخستین کتابی بود که با ترجمه‌ی آقای «محمدقاضی» می‌خواندم و هر چقدر که فکر کردم نتوانستم ریویوی خود را بدون ستایش ایشان آغاز کنم.
بابت ترجمه‌ی بی‌نظیر و روانی که برای ما کتاب‌دوستان به یادگار گذاشته‌اند لازم می‌دانم از ایشان صمیمانه تشکر و قدردانی و صدالبته برای روحشان آرزوی شادی نمایم.

گفتار اندر ستایش دوستان
پس از قدردانی از مترجم، لازم می‌دانم از دوست نازنینم «کتایون» که این شاهکار بی‌نظیر و نویسنده‌ی خلاق و توانایش را به من معرفی نمود و همچنین مدتی که در مسافرت بودم برخی کتاب‌خانه‌های رشت را به تنهایی و باقی را به همراه من به دنبال کتاب گشت تشکر می‌نمایم و نهایتا از «مهدی محمدزاده» عزیز فروشنده‌ی کتابِ‌ اهل ارومیه که کتاب را برایم ارسال نمود صمیمانه تشکر و قدردانی می‌نمایم.

گفتار اندر محتوای رمان
همانطور که «شادمهر عقیلی» روزی خواند:
«ساده بگم، ساده بگم دهاتیم»
من نیز در مورد این کتاب ساده لب به سخن می‌گشایم:
همه چیز مطابق با روال خود جریان دارد.
خورشید صبح‌ها از شرق طلوع و عصرها در غرب از دیده پنهان می‌شود، گویی او هم از چند ساعت تابیدن خسته شده و دلش کمی بازی می‌خواهد و مثل همیشه چه بازی‌ برای او بهتر از قایم باشک؟!
آدم‌ها نیز به قول نویسنده مثل همیشه دشمن جان همند و در عین اینکه به هم لبخند می‌زنند و کنار یکدیگر به خوبی و خوشی زندگی‌ می‌کنند و از خوشی‌های زودگذر زندگی لبخند به لب و از مصائبش رنجور می‌گردند، مشغول نابودی یکدیگرند!
حیوانات نیز در کنار انسان‌ها به خوبی و خوشی در حال زندگی هستند و سرانجام خدایی که به قول نویسنده تردیدهای جدی در این وجود دارد که حتی توان تطهیر وجدان انسان‌ها را داشته باشد چه برسد به ... نیز طبق معمولِ تمام ادوار تاریخ یک پای ثابت این زندگی‌ست!
تا اینکه بووووووووووووووووووووووووووووم!
بمب ترکید و همه چیز به تنظیمات کارخانه برگشت!
زمین‌های کشاورزی، حیوانات اهلی، پرندگان خوش‌صدا، انسان‌ها، خانه‌ها و ... همه چیز نابود شدند و عده‌ای اندک از انسان‌ها به شکل جذابی که در داستان می‌خوانیم جان سالم به در می‌برند و حال این نقطه درست شروع ماجراست...
شروع ماجراست چون انسان باید از این لحظه خیلی چیزهایی که پیش از واقعه داشت کنار بگذارد!
مالکیت خصوصی؟ زندگی راحت؟ همسر؟ فرزندان؟ امنیت و ... بیخیال بابا همه را باید کلاغی در نظر گرفت و گفت: «کلاغ.... پر» و درست در این نقطه است که به قول سهراب: «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید.»

گفتار اندر مخلوقاتِ روبر مرل
عاشق «مومو» بودم و در یک بخش از کتاب ناخودآگاه برایش بغض کردم و بی‌اختیار اشک ریختم و حتی تا روز بعد حس و حال ادامه‌ی خواندن کتاب را نداشتم.
امانوئل، شخصیت اول رمان است، شخصیتی که چند بار مرا به یاد شخصیت «چسپر دین» مخلوقِ «استیو تولتز» در رمان «جز از کل» انداخت، او و دوستانش به شکلی که در داستان می‌خوانیم در قلعه‌ی مالویل جان سالم به در برده‌اند و هر یک با عقاید مختلف و گاها متضاد قرار است در کنار یکدیگر زندگی و برای ساخت آینده بکوشند و از همه مهمتر از خود محافظت کنند.
عرض کردم شخصیت‌هایی با عقاید متفاوت و گاها متضاد چون از وزنه‌ی دین، در بین این چند نفر بی‌دین، دین‌دار، خنثی و خداناباور و از وزنه‌ی سیاسی نیز افکار متفاوت بود و بین کمونیسم، سوسیالیسم و مارکسیسم و ... حضور داشتند و امانوئل مخلوقی بود که توسط خالقش از همان بدو کودکی مشخصات یک مدیر را در ذاتش داشت و سال‌ها سال بعد با سیاست‌های خود توانست گروهی را متحد نماید و ... .
من به تک تک شخصیت‌ها ورود نمی‌کنم همانطور که در داستان کتاب ورود نکردم چون حیف می‌بینم لذت خواندن کتاب را از شما دریغ کنم.

هشدارنامه

در صورتیکه که این شاهکار را تا بدین لحظه مطالعه ننموده‌اید، از خواندن بخش بعدی یعنی «نقل‌قول نامه» خودداری فرمایید چون متون زیادی از بخش‌های مختلف کتاب در این بخش گردآوری گردیده است و خواندن آن می‌تواند موجب اسپویل گردد و در نتیجه برای شما عزیزان دلخوری به وجود آورد.

نقل‌قول نامه
"در جامعه‌ مصرف، کالایی که انسان بیش از هر چیزی مصرف می‌کند خوشبینی است."

"بین آنچه آدم می‌داند و آنچه می‌بیند فرق است."

"مرگ دوست انسان نیست."

"اگر ما هم مثل امانوئل بگوییم سفر پیدایش «شعر زیبایی» است، در حکم این است که آن همه اشتباهات علمی موجود در تورات را نادیده گرفته‌ایم."

"همیشه بدترین مصیبت‌هایی که به سر آدم می‌آید از طرف کسان خودش است."

"گرایش به معنای پذیرش نیست."

"مذهب، تریاکِ خلق است."

"آدم با چیزهایی که مایه حیاتش هستند خو می‌گیرد، چندان که با آنها خودمانی می‌شود و آنها را جزو حتمیات می‌انگارد و این درست نیست، هیچ‌چیز را برای همیشه نمی‌دهند و همه چیز زوال‌پذیر است."

"وقتی دیگر روزها و سال‌ها با آن سرعت وحشت‌آور از جلوی چشم ما نمی‌گذرند و بالاخره وقتی آدم فرصت زندگی کردن دارد،‌از خود می‌پرسم که چه چیز از دست رفته است."

"همه از آدم خایه‌دار حساب می‌برند."

"آدمیزاد به مقتضای اینکه از عملی که با طرز فکر خودش جور نیست، منتفع می‌شود یا نه، دو نوع تلقی دارد."

"برای پیروز شدن به مقیاس وسیعی هوشیاری لازم است و نیز به تعقل بسیار نیاز است."

"برای داشتن احساس ملکوتی لازم نیست کسی به خدا عقیده داشته باشد."


"وقتیکه تقریبا چیزی برای خوردن پیدا نمی‌شود، قویترها شروع به خوردن می‌کنند."

"مردم در پنهان کردن معایت خود از خود، بسیار چیره‌دست‌اند."

بیست و دوم مهرماه یک‌هزار و چهارصد
        

5