بریده‌ای از کتاب تمدن و ملالت های آن اثر زیگموند فروید

غزل

غزل

1403/11/27

بریدۀ کتاب

صفحۀ 119

منشی به‌غایت صلح‌جو دارم. آرزوهایم از این قرارند: کلبه‌ای محقر، سقفی کاهگلی، تختخوابی خوب، غذایی نیکو، شیر و کره‌ی بسیار تازه، گل کنار پنجره و در برابر خانه درختان زیبا؛ و اگر خداوند عزیز بخواهد مرا کاملاً خوشبخت کند، می‌گذارد لذت برم از دیدن اینکه شش تا هفت نفر از دشمنانم به این درختان حلق‌آویز شده‌اند. پیش از مرگشان همه‌ی ستم‌هایی را که در زندگی به من روا داشته‌اند با رقت قلب خواهم بخشود؛ آری، آدمی باید بر دشمنانش ببخشاید، اما نه پیش از اینکه به دار آویخته شوند.

منشی به‌غایت صلح‌جو دارم. آرزوهایم از این قرارند: کلبه‌ای محقر، سقفی کاهگلی، تختخوابی خوب، غذایی نیکو، شیر و کره‌ی بسیار تازه، گل کنار پنجره و در برابر خانه درختان زیبا؛ و اگر خداوند عزیز بخواهد مرا کاملاً خوشبخت کند، می‌گذارد لذت برم از دیدن اینکه شش تا هفت نفر از دشمنانم به این درختان حلق‌آویز شده‌اند. پیش از مرگشان همه‌ی ستم‌هایی را که در زندگی به من روا داشته‌اند با رقت قلب خواهم بخشود؛ آری، آدمی باید بر دشمنانش ببخشاید، اما نه پیش از اینکه به دار آویخته شوند.

5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.