بریدهای از کتاب حماسهی سجادیه؛ تویی به جای همه اثر سیدمهدی شجاعی
1403/4/30
4.4
19
صفحۀ 45
معاویه کسی است که من گاهی به او حسادت میکنم. نه که حسادتِ بد؛ یک جور حسادت پدر و فرزندی. پدری که از استعداد و توانمندیهای فرزندش ذوق میکند و ذوق میکند آنقدر که ذوقش سرریز میشود و سر از رشک و حسد در میآورد. اگر از من بپرسند در میان تیرهایی که در عمرت پرتاب کردهای کدام یک به هدف، نزدیکتر بوده، میگویم معاویه. نزدیک، نه. درست خود هدف. در مورد معاویه حقیقتاً زدهام به خال. ذوق زده فریاد زدم: خال! و عدهای شنیدند و او را «خال» صدا زدند. بعد دیدند که خالِ خالی، خیلی فخامت ندارد. گفتند چه کار کنیم؟ گفتم: «خال المومنین» صدایش کنید. آق دایی مومنین! زمانی که خداوند، فرمان سجده بر آدم را صادر کرد من تصورش را هم نمیکردم که از این جنس، کسی مثل معاویه در بیاید وگرنه سر ضرب، بر او سجده میکردم و با همه اعضا و جوارحم در مقابلش پهن میشدم و لنگ میانداختم.
معاویه کسی است که من گاهی به او حسادت میکنم. نه که حسادتِ بد؛ یک جور حسادت پدر و فرزندی. پدری که از استعداد و توانمندیهای فرزندش ذوق میکند و ذوق میکند آنقدر که ذوقش سرریز میشود و سر از رشک و حسد در میآورد. اگر از من بپرسند در میان تیرهایی که در عمرت پرتاب کردهای کدام یک به هدف، نزدیکتر بوده، میگویم معاویه. نزدیک، نه. درست خود هدف. در مورد معاویه حقیقتاً زدهام به خال. ذوق زده فریاد زدم: خال! و عدهای شنیدند و او را «خال» صدا زدند. بعد دیدند که خالِ خالی، خیلی فخامت ندارد. گفتند چه کار کنیم؟ گفتم: «خال المومنین» صدایش کنید. آق دایی مومنین! زمانی که خداوند، فرمان سجده بر آدم را صادر کرد من تصورش را هم نمیکردم که از این جنس، کسی مثل معاویه در بیاید وگرنه سر ضرب، بر او سجده میکردم و با همه اعضا و جوارحم در مقابلش پهن میشدم و لنگ میانداختم.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.