بریدۀ کتاب
1402/12/19
صفحۀ 11
طلاق مثل این است که پدر و مادرت جلوی چشمت دوچرخهی صفر کیلومترت را با ماشین زیر بگیرند.یعنی میبینی که چه اتفاقی دارد میافتد، اما ماشین دیگر راه افتاده و هیچ کاری نمیتوانی بکنی. داد میزنی: "وایسید! وایسید!" اما هیچ کس صدایت را نمیشنود. بنابراین همان طور سر جایت میایستی و تماشا میکنی که چطور چرخ های ماشین دوچرخهات را مثل لواشک له میکند. یک احساس وحشتناک توی دلت پخش میشود، انگار که بخواهی بالا بیاوری یا از حال بروی یا همچین چیزی. گریه میکنی ولی کمکی به حالت نمیکند.پدر و مادرت میگویند متاسفند اما آنهم کمکی به حالت نمیکند. هیچ چیز کمکی نمیکند. دوچرخه تکهتکه شده و دیگر هیچوقت مثل روز اولش نمیشود. طلاق این است.
طلاق مثل این است که پدر و مادرت جلوی چشمت دوچرخهی صفر کیلومترت را با ماشین زیر بگیرند.یعنی میبینی که چه اتفاقی دارد میافتد، اما ماشین دیگر راه افتاده و هیچ کاری نمیتوانی بکنی. داد میزنی: "وایسید! وایسید!" اما هیچ کس صدایت را نمیشنود. بنابراین همان طور سر جایت میایستی و تماشا میکنی که چطور چرخ های ماشین دوچرخهات را مثل لواشک له میکند. یک احساس وحشتناک توی دلت پخش میشود، انگار که بخواهی بالا بیاوری یا از حال بروی یا همچین چیزی. گریه میکنی ولی کمکی به حالت نمیکند.پدر و مادرت میگویند متاسفند اما آنهم کمکی به حالت نمیکند. هیچ چیز کمکی نمیکند. دوچرخه تکهتکه شده و دیگر هیچوقت مثل روز اولش نمیشود. طلاق این است.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.