بریدهای از کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی
1403/1/14
4.2
266
صفحۀ 236
سورمه گفت چرا اخمهای شما همیشه در هم است. آیدین گفت: «نمی دانم خودم نمی فهمم.» سورمه گفت: «همیشه دارید فکر میکنید انگار کشتی هاتان غرق شده.» آیدین گفت: من دنبال خودم در گذشته ها میگردم. ما چیزهایی درگذشته داشته ایم که حالا نداریم.» سورمه گفت: «مثلاً چی؟» آیدین گفت: «نمی دانم.»
سورمه گفت چرا اخمهای شما همیشه در هم است. آیدین گفت: «نمی دانم خودم نمی فهمم.» سورمه گفت: «همیشه دارید فکر میکنید انگار کشتی هاتان غرق شده.» آیدین گفت: من دنبال خودم در گذشته ها میگردم. ما چیزهایی درگذشته داشته ایم که حالا نداریم.» سورمه گفت: «مثلاً چی؟» آیدین گفت: «نمی دانم.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.