بریدهای از کتاب کسانی که املاس را ترک میکنند اثر ارسولاک لوژوان
1403/12/6
صفحۀ 27
ایوان میگوید: "تصور کن که تار و پود سرنوشت انسانها را با هدف خوشبخت کردن آنها میسازی و در آخر به آنها صلح و آرامش میدهی. اما بابت آن، باید یک مخلوق کوچک را تا حد مرگ عذاب بدهی – همان کودکی که سینهاش همراه مشتهایش میکوبد. آیا حاضری این کاخ آرزوها را روی اشکهایی بیپناه بنا کنی و در چنین شرایطی معمار عمارت باشی؟" آليوشا به آرامی میگوید: "نه، من قبول نمیکنم." "میتوانی این ایده را بپذیری که کسانی که قصد داری این عمارت شادی را برایشان بسازی، با پذیرفتن خوشبختی بر مبنای خون بیگناه یک قربانی کوچک موافق هستند و با پذیرش آن، خوشبخت میمانند؟" آلیوشا پاسخ میدهد: "نه."
ایوان میگوید: "تصور کن که تار و پود سرنوشت انسانها را با هدف خوشبخت کردن آنها میسازی و در آخر به آنها صلح و آرامش میدهی. اما بابت آن، باید یک مخلوق کوچک را تا حد مرگ عذاب بدهی – همان کودکی که سینهاش همراه مشتهایش میکوبد. آیا حاضری این کاخ آرزوها را روی اشکهایی بیپناه بنا کنی و در چنین شرایطی معمار عمارت باشی؟" آليوشا به آرامی میگوید: "نه، من قبول نمیکنم." "میتوانی این ایده را بپذیری که کسانی که قصد داری این عمارت شادی را برایشان بسازی، با پذیرفتن خوشبختی بر مبنای خون بیگناه یک قربانی کوچک موافق هستند و با پذیرش آن، خوشبخت میمانند؟" آلیوشا پاسخ میدهد: "نه."
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.