بریدهای از کتاب ویرانه های من ؛ جستارهایی درباره ی روان رنجور و آدم ها اثر محمد طلوعی
1403/1/26
صفحۀ 12
ویرانی بخشی از دنیاست؛ اگر برابر آبادی نباشد، عاقبت هر آبادی است. سرانجامی محتوم که سراغمان میآید، اگر نه امروز و فردا، عاقبت با مرگ میآید. در نهایت ما چیزی جز مصالح یک ویرانه نیستیم. ستونها و طاقهایی که میریزد، آجرهایی لق، الوارهایی که درونمان میپوسد و دیوارهایی که میرمبد. هر کاری کنیم در نهایت به این ویرانه خواهیم رسید. هر چه بکوشیم محکم باشیم، با سرستونهای ابدی و تیرهایی مستحکم، ویرانهای باشکوهتر میسازیم، اما این چیزی از عاقبت ویرانه بودنمان در این زندگی نمیکاهد.
ویرانی بخشی از دنیاست؛ اگر برابر آبادی نباشد، عاقبت هر آبادی است. سرانجامی محتوم که سراغمان میآید، اگر نه امروز و فردا، عاقبت با مرگ میآید. در نهایت ما چیزی جز مصالح یک ویرانه نیستیم. ستونها و طاقهایی که میریزد، آجرهایی لق، الوارهایی که درونمان میپوسد و دیوارهایی که میرمبد. هر کاری کنیم در نهایت به این ویرانه خواهیم رسید. هر چه بکوشیم محکم باشیم، با سرستونهای ابدی و تیرهایی مستحکم، ویرانهای باشکوهتر میسازیم، اما این چیزی از عاقبت ویرانه بودنمان در این زندگی نمیکاهد.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.