بریده‌ای از کتاب کمی دیرتر اثر سیدمهدی شجاعی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 45

بسم الله – امروز چه روزیه؟ لحظاتی طول کشید تا حضور ذهن پیدا کنم و پاسخ بدهم: – جمعه و بلافاصله بپرسم: – چطور مگه؟! بی تأمل گفت: – توقعت همیشه از این روز – یعنی جمعه – چی بوده؟ دلم فرو ریخت. از شنیدن دو کلمه ی جمعه و توقع، یاد این فراز از زیارت امام زمان در روز جمعه افتادم: و هذا یوم الجمعه و هو یومک المتوقع فیه ظهورک...( و امروز جمعه است. و همان روزی است که در آن ظهور تو انتظار می رود...) و همزمان یاد شوخی یکی از دوستان افتادم که: – اگر برنامه ی آقا برای ظهور، صبح زود باشه، اغلب هنرمندا جا می مونن. چون اون وقت صبح خوابن و تا از جا بلند شن و دست و پاشونو جمع کنند، شده ظهر.

بسم الله – امروز چه روزیه؟ لحظاتی طول کشید تا حضور ذهن پیدا کنم و پاسخ بدهم: – جمعه و بلافاصله بپرسم: – چطور مگه؟! بی تأمل گفت: – توقعت همیشه از این روز – یعنی جمعه – چی بوده؟ دلم فرو ریخت. از شنیدن دو کلمه ی جمعه و توقع، یاد این فراز از زیارت امام زمان در روز جمعه افتادم: و هذا یوم الجمعه و هو یومک المتوقع فیه ظهورک...( و امروز جمعه است. و همان روزی است که در آن ظهور تو انتظار می رود...) و همزمان یاد شوخی یکی از دوستان افتادم که: – اگر برنامه ی آقا برای ظهور، صبح زود باشه، اغلب هنرمندا جا می مونن. چون اون وقت صبح خوابن و تا از جا بلند شن و دست و پاشونو جمع کنند، شده ظهر.

2

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.