بریده‌ای از کتاب آشنایی با قرآن (تفسیر سوره های طلاق، تحریم، ملک و قلم) اثر مرتضی مطهری

حامد

حامد

1404/5/31 - 16:48

بریدۀ کتاب

صفحۀ 266

عبدالله بن سعد بن ابی سعد به پیغمبر اکرم فوق‌العاده آزار رسانده بود و از کسانی بود که پیغمبر اکرم خون او را هدر کرده بود. او کارهای بسیار بدی نسبت به پیامبر اکرم مرتکب شده بود؛ عیب‏جویی‏ها کرده بود، هجوها کرده بود، دروغها بسته بود که پیامبر فرموده بود او را در هر جا گیر آوردید ولو اینکه به پرده‌های کعبه چسبیده باشد بکشید، خون او هدر است. او پسرخاله یا برادر رضاعی عثمان بود. بعدها که دید کار اسلام پیش می‌رود و بعلاوه عرصه بر او تنگ شده و باید از اینجا به آنجا فرار کند، مخفیانه خودش را به عثمان رساند و از عثمان جوار خواست که عثمان او را نزد پیغمبر اکرم بیاورد و پیغمبر اکرم او را ببخشد. یک وقت که پیغمبر اکرم نشسته بودند همراه عثمان به حضور ایشان آمد و عثمان گفت: یا رسولَ الله! این عبدالله بن سعد بن ابی ‏سعد است و اظهار ندامت و پشیمانی می‌کند، می‌خواهد مسلمان شود (یا مسلمان شده)، از او بپذیرید و او را ببخشید (گویا خودش هم اظهار پشیمانی و طلب بخشش کرد). پیغمبر اکرم سکوت کرد. بار دوم حرفهایش را تکرار کرد. باز پیغمبر اکرم سکوت کرد. چند بار که تکرار کرد آن وقت پیغمبر اکرم فرمود: بسیار خوب، گذشتم. قضیه گذشت و پیغمبر اکرم به اصحاب فرمود چرا یک نفر بلند نشد که گردن او را همین جا بزند؟ گفتند: یا رسول الله! می‌خواستید آهسته اشاره کنید. فرمود شأن یک پیغمبر نیست که آهسته اشاره کند. اصحاب دلشانمی‌خواست [با اشاره پیغمبر این کار را بکنند،] گو اینکه یک امر صددرصد مشروعی بود. پیغمبر می‌خواست عطف به گذشته کرده باشد، چون فرمان خود را نسخ نکرده بود. فرموده بود او را هر جا پیدا کردید بدون استثنا بکشید. این فرمان به اعتبار خودش باقی است تا آن لحظه‌ای که پیغمبر اکرم از او بگذرد. وقتی که سکوت می‌کند اصحاب هشیار نبودند که علامت این است که نمی‌خواهد و راضی نیست که به او امان بدهد. اینها غفلت کردند، منتظر بودند که پیغمبر آهسته با گوشه چشم اشاره کند، یعنی من که نمی‌گویم ولی شما این کار را بکنید. فرمود شأن یک پیغمبر نیست که با همز و اشاره مطلبی را بفهماند. بنابراین، این کار، با ابرو و چشم و لب حرف زدن و اشاره کردن، مطلوب اسلام نیست، منفور است، حتی در یک کار راست و درست، تا چه رسد که زمینه‌‏اش هم زمینه عیب‏‌جویی باشد. ... ***!

عبدالله بن سعد بن ابی سعد به پیغمبر اکرم فوق‌العاده آزار رسانده بود و از کسانی بود که پیغمبر اکرم خون او را هدر کرده بود. او کارهای بسیار بدی نسبت به پیامبر اکرم مرتکب شده بود؛ عیب‏جویی‏ها کرده بود، هجوها کرده بود، دروغها بسته بود که پیامبر فرموده بود او را در هر جا گیر آوردید ولو اینکه به پرده‌های کعبه چسبیده باشد بکشید، خون او هدر است. او پسرخاله یا برادر رضاعی عثمان بود. بعدها که دید کار اسلام پیش می‌رود و بعلاوه عرصه بر او تنگ شده و باید از اینجا به آنجا فرار کند، مخفیانه خودش را به عثمان رساند و از عثمان جوار خواست که عثمان او را نزد پیغمبر اکرم بیاورد و پیغمبر اکرم او را ببخشد. یک وقت که پیغمبر اکرم نشسته بودند همراه عثمان به حضور ایشان آمد و عثمان گفت: یا رسولَ الله! این عبدالله بن سعد بن ابی ‏سعد است و اظهار ندامت و پشیمانی می‌کند، می‌خواهد مسلمان شود (یا مسلمان شده)، از او بپذیرید و او را ببخشید (گویا خودش هم اظهار پشیمانی و طلب بخشش کرد). پیغمبر اکرم سکوت کرد. بار دوم حرفهایش را تکرار کرد. باز پیغمبر اکرم سکوت کرد. چند بار که تکرار کرد آن وقت پیغمبر اکرم فرمود: بسیار خوب، گذشتم. قضیه گذشت و پیغمبر اکرم به اصحاب فرمود چرا یک نفر بلند نشد که گردن او را همین جا بزند؟ گفتند: یا رسول الله! می‌خواستید آهسته اشاره کنید. فرمود شأن یک پیغمبر نیست که آهسته اشاره کند. اصحاب دلشانمی‌خواست [با اشاره پیغمبر این کار را بکنند،] گو اینکه یک امر صددرصد مشروعی بود. پیغمبر می‌خواست عطف به گذشته کرده باشد، چون فرمان خود را نسخ نکرده بود. فرموده بود او را هر جا پیدا کردید بدون استثنا بکشید. این فرمان به اعتبار خودش باقی است تا آن لحظه‌ای که پیغمبر اکرم از او بگذرد. وقتی که سکوت می‌کند اصحاب هشیار نبودند که علامت این است که نمی‌خواهد و راضی نیست که به او امان بدهد. اینها غفلت کردند، منتظر بودند که پیغمبر آهسته با گوشه چشم اشاره کند، یعنی من که نمی‌گویم ولی شما این کار را بکنید. فرمود شأن یک پیغمبر نیست که با همز و اشاره مطلبی را بفهماند. بنابراین، این کار، با ابرو و چشم و لب حرف زدن و اشاره کردن، مطلوب اسلام نیست، منفور است، حتی در یک کار راست و درست، تا چه رسد که زمینه‌‏اش هم زمینه عیب‏‌جویی باشد. ... ***!

10

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.