بریدهای از کتاب سال های ابری (جلد اول و دوم) اثر علی اشرف درویشیان
1402/5/10
صفحۀ 39
بیبی در پیرهن چراغ، ها میکند و پر چادر نمازش را در میان لوله میگرداند و در میان صدای قِژقِژ لوله میگوید: هرکاری توی این دنیا نذری دارد. نمیدانم نذر این دست آبیپوش چه آشی است تا نیّت کنم. عمو اُلفَت تند میگوید: پارتی! بیبی با شگفتی به عمو نگاه میکند. - تو را به خدا اگر بلدی به من بگو پارتی چه جور آشی است. از چه چیزهایی درست میشود تا نذر کنم. اسم این آش را تا به حال نشنیدهام. عمو اُلفَت قاهقاه میخندد.
بیبی در پیرهن چراغ، ها میکند و پر چادر نمازش را در میان لوله میگرداند و در میان صدای قِژقِژ لوله میگوید: هرکاری توی این دنیا نذری دارد. نمیدانم نذر این دست آبیپوش چه آشی است تا نیّت کنم. عمو اُلفَت تند میگوید: پارتی! بیبی با شگفتی به عمو نگاه میکند. - تو را به خدا اگر بلدی به من بگو پارتی چه جور آشی است. از چه چیزهایی درست میشود تا نذر کنم. اسم این آش را تا به حال نشنیدهام. عمو اُلفَت قاهقاه میخندد.
10
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.